داستانک های شیشه ای

داستان کوتاه و شعر و ....و مهربانان ،نقد و نظر فراموش نشود

داستانک های شیشه ای

داستان کوتاه و شعر و ....و مهربانان ،نقد و نظر فراموش نشود

عشق

 


 

 

عشق یعنی نا کجا آباد ما

عشق یعنی درد بی فریاد ما

عشق یعنی آرزو های محال

عشق یعنی سوختن بی قیل و قال

عشق یعنی توی قاب پنجره

هیچ چیزی نیست جز یک خاطره

عشق یعنی شمع بودن ، سوختن

لب به روی شکوه هامان دوختن

عشق یعنی یک نگاه دورِ دور

گر چه از حد بگذرد فصل ظهور

عشق یعنی داستان راستان

بی کتاب و قصه  ،در دلها نهان

عشق یعنی چشم ماهی ها شدن

عشق یعنی عاشق دریا شدن

عشق یعنی جنگل بی انتها

عشق یعنی سبزی چشم خدا

عشق یعنی بوسه بر لب های آب

عشق یعنی گریه در پهنای خواب

عشق یعنی تلخی طعم شراب

عشق یعنی خط ممتدّ سراب

عشق یعنی عاشق رویا شوی

عشق یعنی با خودت تنها شوی

عشق یعنی قصّۀ هر روز ما

عشق یعنی ساز ما و سوز ما

عشق یعنی نیست لیلی در میان

گر شوی مجنون از او بینی نشان

عشق یعنی رحمتاً للعالمین

عشق یعنی کوثر و ماءِ مَعین

عشق یعنی من فدای روی او

عشق یعنی من گدای کوی او

عشق یعنی دوست دارم خلق را

عشق یعنی پاره کردم دلق را

عشق یعنی خاک و خون و خاطره

عشق، عیسی و صلیب و ناصره *

عشق از آغوش گرم مصطفی

پر گشودن سوی خاک کربلا

* ناصره : زادگاه عیسی مسیح

 

 

 

اعتراف

 

-       مدتیه که رفتارت خیلی تغییر کرده

-       راستش باید یه اعترافی بکنم

-       حدس می زنم چیه ولی خوب بگو

-       عشق من و شوق ازدواج با تو فقط یک

     هوس بود .

-       و حالا دیگه هوست فرو کش کرده

-       بگی نگی همین طوره . مخصوصا که

     وقتی تو رو بدون اون آرایش غلیظ و

     گول زننده می بینم تحملت برام سخته

    احساس می کنم فریبم دادی .

-       خوب حالا  که چی ؟

-       معلومه جدا می شیم

-       حالا که کار به اینجا رسید بذار منم یه

     حقیقتی رو بت بگم

-       بگو

-       من از اول گول اطواری لوس و حرفای

    عاشقانه صد تا یه غاز تو رو نخوردم .

  من فقط  دنبال پول و پلۀ تو  و یک  

  زندگی راحت بودم حالا هم مهریه مو  

 تمام و کمال می دی میریم محضر

-       به همین راحتی ، که بری یکی دیگه رو به

    تور بزنی

-       اونش دیگه به تو مربوط نیست

-       اتفاقا خیلی هم مربوطه

-       مربوطه چون نمی تونی

-       مرد نمی بینم جلوی منو بگیره

-       حالا ببین

    صدای خفیف گلوله ای برخواست

    چند دقیقه بعد  از جلوی برج

-       پرویز بریم فرودگاه

-       فرودگاه مهر آباد

-       نه خنگه فرودگاه امام

-       خیرِ انشاء الله

-       یکی از دوستام از پاریس می آد

    ساعتی بعد جلوی ترمینال فرودگاه

-        پرویز همین دور و ورا منتظر باش تا

    برگردم

-       چشم قربان

     نیم ساعت بعد   از داخل هواپیما در

     آستانه پرواز به پاریس

-       الو پرویز پرواز دوستم تاخیر داره تو برو شرکت

ما  با آژانس بر می گردیم

-       چشم قربان

باز نکردید

 

صد بار در خانه زدم باز نکردید

یک بار به فریاد من آواز نکردید

هر چند که گفتید که در خانه نبودیم

بودید ولی جرأت ابراز نکردید

گفتید صبوری ننمودیم به فرجام

فرجام کجا بود چو آغاز نکردید

گفتید که ما فرصت تفصیل نداریم

اما به خدا گوش به ایجاز نکردید

گفتید که ما سنگ صبوریم و صبوری

بر نکته ای از سینۀ پر راز نکردید

گفتید که چون ناز کنی در نگشائیم

ما ناز نکردیم ، اگر ناز نکردید

امروز به تلخی گذرانید فرشته

چون روز دگر ، نغمۀ خوش ساز نکردید

 

رویای تلخ و شیرین


خواهرش می گفت در این لباس عین فرشته ها شده ای .

 در لباس بسیار زیبای عروسی بدون نگرانی از فلج پای راست

 و در حالی که با آن کفش های پاشنه بلند بسیار شیک به راحتی

 و بدون هیچ مشکلی قدم  بر می داشت دست در دست داماد وارد

باغ چراغانی شده  شدند . پدر و مادر متوفیش  شاد و سر زنده

 جلوی صف میهمانان برای این زوج زیبا کف می زدند  . از کنار

 آنها که می گذشتند مادرش جلو پرید و بوسۀ مادرانۀ بسیار گرمی

 از روی او گرفت .

.......................

......................

نزدیک اذان سحر بود که از خواب پرید .خواب تلخ و شیرینی بود

دلش می خواست بخوابد  و بقیۀ ماجرا را در خواب را ببیند .

هرچه سعی کرد دیگر خوابش نبرد هرچه فکر کرد نتوانست .

 صورت داماد را بیاد آورد . آن قدر که در فکر شناخت مرد

 رویاهایش بود از تعبیر بوسۀ مادر  غافل مانده بود .

عشق زمینی

من عاشقت هستم ولی عشقم زمینی است

هر چند این هم خود به خود چیز کمی نیست

گفتی که بر این زخم های زندگانی

این حرف های عاشقانه مرهمی نیست

دانی که تنهائی خودش زخم بزرگی است

این زخم را هم ،  مرهمی چون همدمی نیست

همدم اگر همدل بود دنیا به کام است

و آنگه در این دنیا ازین به عالمی نیست

این ها که گرد آورده ای در مجلس خویش

بیگانه اند ، ای وای ، جز این ماتمی نیست

آخر عزیزم زندگی تک لحظه ها نیست

یک خط ممتد است و بی خط  ،آدمی نیست

بگذار قبل از رفتنم این را بگویم

تنها مرو ، این راهِ   بی پیچ و خمی نیست

گاهی که از پا  ، آدمی شاید بیافتد

یک یار همراه ار بود ، دیگر غمی نیست