داستانک های شیشه ای

داستان کوتاه و شعر و ....و مهربانان ،نقد و نظر فراموش نشود

داستانک های شیشه ای

داستان کوتاه و شعر و ....و مهربانان ،نقد و نظر فراموش نشود

طلاق توافقی

آقای مهندس ملکی و خانم میرزایی که از همکاران ما بودند پنج شش

سال پیش به دنبال یک ماجرای عاشقانه خیلی تند و تیز با هم ازدواج

کردند و با وجود اینکه هنوز پای فرزندی به میان نیامده بود  که رابطه

آنها را  پایدار کند ، این طور که ما می دیدیم هنوز همانطور گرم و

عاشقانه با هم زندگی می کردند . برای همین هم خبر جدایی ناگهانی

آنها برای همه ما بسیار غیر منتظره و حتی شوک آور بود .

کمی پس از این جدایی هر دو آنها تقاضای انتقال به محلی دیگر دادند

و دیگر تا مدتی خبری از آنها نبود . حدود شش ماه بعد خبر ازدواج خانم

جوادی که سال قبل به جمع همکاران ما اضافه شده بود با آقای مهندس

ملکی در اداره پیچید ، و با فاصله کمی ،همه از ادواج بی سر و صدای !!!

 معاون اداره با خانم میرزایی  مطلع شدند. از اونجا که هیچوقت آفتاب

پشت ابر پنهان نمی ماند ، به زودی علت آن طلاق ناگهانی و البته توافقی

بر همه آشکار شد. آقای مهندس ملکی و خانم جوادی در قرار شام در یک

رستوران دنج و دور افتاده ، اتفاقا ، با راند خانم میرزایی و آقای معاون در

همان جا رو برو می شوند و خیلی خونسرد و محترمانه  تصمیم به طلاق

فوری می گیرند .

 

نظرات 1 + ارسال نظر
وصال جمعه 16 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 01:07 ق.ظ

عاقبت همه خیانت ها انقدر مسالمت آمیز و آروم و توافقی به پایان نمیرسه......
ولی کوتاهتر شدن داستانهاتون یا واقعیات مکتوبتون جای تحسین داره

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد