داستانک های شیشه ای

داستان کوتاه و شعر و ....و مهربانان ،نقد و نظر فراموش نشود

داستانک های شیشه ای

داستان کوتاه و شعر و ....و مهربانان ،نقد و نظر فراموش نشود

خوشبختی

خسته ام خسته،  بس که ،خواب خوشبختی خود را دیدم

در پس این دیوارخشتی بسیار ضخیم از خوف وخرافات

شهر رویایی من جا دارد ، مهربان، روشن ، بی پیرایه

این طرف یکسره خشکی و سیاهیست ،عسس باران است

آن طرف آزادی است، چار فصل است،پر از زیبایی است

عقل من می گوید، همه بیدار شویم، همه در کار شویم

دیگران فاصله تا فردا را ،  نه فرادا ،چون فرو پاشیدند؟

یک جهان این همه بیداری و آزادی را دم به دم تجربه کرد

پس چرا  ما باید به هراسیم از این خشت و گل بی مقدار

تا به کی حسرتمان،  بیمناکانه ، در خواب و خیال پنهان باشد

به خدا این دیوار ، با کمی همت و با تیشه اندیشه فرو می ریزد


سپیده لواسانی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد