معلوم نیست این قبیله، از ما قبل تاریخ چگونه به قرن بیست
ویکم و میان این جنگل عظیم آهن و بتون فرود آمده و با
جادوی خود مردمان شهر را به اسارت گرفته اند . از همه
چیز ترسناک تر آنکه از زمان ظهور و تسلط خود دارند خوی
وحشت آفرینی و خشونت بی حد را در همه شهر های دیگر
گسترش می دهند . یکی از رسوم عجیبی که امروزه به
یادگار جنگ خود با طبیعت و زیبایی های آن در زمان غار
نشینی ، معمول کرده اند، مراسم" بهار سوزان " است.
که اعضای قبیله در یکی از روزهای بهاری به گلستان ها و
گلزارهای بیرون شهر می روند ، و پس از گرفتن تعداد زیادی
از پروانه های زیبا آنها را پیش چشم گریان گل ها شکنجه
می کنند و سپس گلهای زیبا و سبزه های قشنگ را در
برابر چشمان بی رمق پروانه ها آتش می زنند و در پایان
پروانه های درحال مرگ را هم در میان آتش می اندارند ودر
پایان روز خوشحال و سرمست از انتقامی که از هرچه زیبایی
است گرفته اند به قصر هایشان بر می گردند. و هیچ توجهی به
چشمان پر از نفرت اهالی اسیر شهر، که از روزنه های کلبه های
مخروبه و نیمه تاریک خود، به آنها نگاه می کنند ندارند.