وقتی زنگ زد و گفت حسین هستم برای تبریک عید
فطرخدمت رسیده ام . امدم دم در و در قبال ان همه
آزاری که منو داده بود جلو چشم کسبه وعابرانی که
تو اون ساعت توی بازارچه کم نبودند و شاید بیشتر
اونها هم می شناختندش، نزدیک نیم ساعت فحش
بارونش کردم طوری که از این محل با خجالت و آبرو
ریزی فرار کنه .
در تمام این مدت ساکت و خونسرد منو نگاه می کرد.
منم فکر می کردم فحشام که تموم بشه ، چه قشقرقی به
پا می کنه که اینم البته در جهت تکمیل سناریوی من بود.
ولی سر آخر دیدم جلو جمعیتی که جمع شده بودن ، بلند بلند
ولی شمرده شمرده گفت : خانم محترم ، من به لحاظ نسبت
خانوادگی که با هم داریم برای عرض تبریک عید سعید فطر
خدمت رسیده ام .حالا که شما من رو قابل ندونستید و
خواستید جلو اهل محل مچل کنید ، از خدا میخوام به حق این
روز عزیز از سر تقصیرات همگی ما بگذره .به اینجا که رسید
مردم همه بی اختیار گفتن آمین . بعد ادامه داد: به احترام جدۀ
بزرگوار شما حضرت صدیقۀ فاطمه جواب شما رو با این دو بیت
زیبا از سعدی میدم:
دیدار تو حل مشکلات ا ست صبر از تو خلاف ممکنات است
زهر از قبل تو نوشدارو فحش ازدهن تو طیبات است
خدا نگهدار.
من که با عکس العمل غیر منتظره حسین و نگاه های شماتت بار
مردم ، روبرو شده بودم ، چادرم رو دورم جمع کردم و رفتم تو و
آهسته در رو بستم . یک ساعت بعد به این نتیجه رسیدم با این
خبطی که کردم ، دیگه نمی تونم تو این محل زندگی کنم .
البته تو این فاصله حسین تلفن زده بود و پیشنهاد داده یود
که مجددا ازدواج کنیم و از این محل اسباب کشی کنیم .