داستانک های شیشه ای

داستان کوتاه و شعر و ....و مهربانان ،نقد و نظر فراموش نشود

داستانک های شیشه ای

داستان کوتاه و شعر و ....و مهربانان ،نقد و نظر فراموش نشود

حسادت !!!!!

فرزانه جان

انتظار نداشتم به جای موندن پیش من و حال کردن

یک دفعه پاشی قهر کنی بری و منو دمغ بذاری  .

 تازه تلفن رو هم جواب نمیدی این اُمُّل بازیا چیه در

 میاری. خودت خوب میدونی  یک موی تو رو به

 سیمین و شهرزاد نمی دم . فکر می کردم موافقی

که اونا هم آدمند و یه سهم کوچکی بهشون می رسه.

اما به جان عزیزت همون دیشب بهشون گفتم دیگه

دور و بر من پیداشون نشه .  بچه نشو امشب بیا

منتظرتم . برنامه ای برات جور کردم تووووپ

 بای بای  عزیزکم

رویا

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد