دیگه معامله ! داشت جوش میخورد که مادر افسانه پرسید
آقا فرشاد از نظر من یه مسئله باقی مونده که خوبه روشن
بشه ، اونم دلیل جدایی شما از همسر قبلیتونه؟
فرشاد با کمی مکث جواب داد : والله زن بسازی نبود.
: می شه کمی بیشتر توضیح بدین
: اون نجابتی که من انتظار داشتم نداشت
:یعنی خدای ناکرده .....
: البته نه اون طوری که فکر کردید
:پس منظورتون چیه؟
: آخه ... از نظر من نجابت زن در اطاعت از شوهرشه
:حتی اگر توسری بخوره باز هم باید مطیع باشه
:اختلاف بین زن و شوهر یه امر طبیعیه ولی ..
.
:ولی چی؟
:ولی مدیریت زندگی باید با یک نفر باشه
: و اونهم مرد خونه است ، لابد .
چند لحظه سکوت و مادر افسانه ادامه می دهد
: لابد چون ساناز هم اسب نجیبی نبود و کتک خورش
خوب نبود ترجیح دادید ازاو جدا شوید
در این موقع ساناز و مادرش از اطاق کناری وارد
شدند و درحالی که فرشاد سر جا خشکش زده بود،
معلوم شد ساناز و افسانه خواهران ناتنی هستند .
حالا شما پیدا کنید فرشاد و ساناز و افسانه رو .