داستانک های شیشه ای

داستان کوتاه و شعر و ....و مهربانان ،نقد و نظر فراموش نشود

داستانک های شیشه ای

داستان کوتاه و شعر و ....و مهربانان ،نقد و نظر فراموش نشود

صید شاه ماهی

گفتم : برای گرفتن یک شاه  ماهی باید خیلی صبور باشی

گفت: از کی تا حالا فیلسوف شدی؟

گفتم : فلسفه نیست، واقعیت زندگی است

گفت : از کی تا حالا شاه ماهی شدی؟

گفتم: بودم و هستم ، شما چشم حقیقت بین نداشتی و نداری

گفت: توی دریا شاه ماهی زیاد است

گفتم: ولی ما هنوز به دریا نرسیده ایم

گفت : عجله کن برسی،  چون خشکسالیه و ممکنه رودخانه خشک بشه

گفتم : نگران نباش ،  در آن صورت می شوم یک پرندۀ بسیار زیبا

       و می روم روی بلندترین درخت باغ می نشینم

گفت: کجای کاری؟ همۀ درختان باغ خشکیده

گفتم : می شوم یک یاقوت سرخ بسیار قشنگ که هزاران مشتری داشته باشد

گفت:پس در هر حراجی،  بالاترین قیمت را می دهم و تو را تصاحب می کنم

گفتم : نه اول کسی که مرا بیابد تنها از آن او هستم

گفت : و اگر خواست تو را بفروشد؟

گفتم: پاره ای آتش می شوم و خانمانش را میسوزانم

گفت : این حرف ها برای هیچکدام ما عشق نمی شود

گفتم: پس چه کنیم؟

گفت: این انگشتر یاقوت نشان گرانبها را از من قبول کن و....

گفتم : دیدی گفتم برای صید شاه ماهی باید صبور باشی

گفت: بهتر بود می گفتی صید شاه ماهی هزینۀ سنگینی دارد

گفتم: هر جور می خواهی فکر کن

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد