داستانک های شیشه ای

داستان کوتاه و شعر و ....و مهربانان ،نقد و نظر فراموش نشود

داستانک های شیشه ای

داستان کوتاه و شعر و ....و مهربانان ،نقد و نظر فراموش نشود

آیینه و عشق و عقل

نه تنها نشستیم چشم ها را

که بستیم و بستیم دل

به نقش ماه و یار در چاه

شکستیم آیینه ها را و

برای هیچ ، همسایه را به میر غضب سپردیم

هزار برچسب ناچسب به پیشانی دگر اندیش زدیم

در صف های نذری ، حسین را به سخره گرفتیم

دینِ بیداری را ،به راستی، افیون کردیم

بوی مردار و خون و حیانت گرفتیم

باید پرسید با خود چه کردیم

این بار چشم ها را باید شست

و دست ها را نیز .

و غبار خرافه از آیینه روفت

و جور دیگر باید دید

و میان خطوط را هم

و دلیرانه گامی بلند باید برداشت

برای  پریدن از این گودال آتش

و گذشتن از این کویر وحشت .

آیینه و عشق و عقل

را  باید به کار گرفت

کامیابی را

 

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد