اون سال وقتی اهالی محل با خوشحالی و امید تو
صحن مسجد آش نذری بار می گذاشتن اگر می دونستن
این آش شله قلمکار چه سرنوشت عجیب و شومی پیدا
می کنه حتما یه تصمیم دیگه ای می گرفتن.
بله.. اون زمان بیشتر اهل محل از پیر و جوون و زن و مرد
اومدن و با سلام و صلوات آش رو به هم زدن .
ولی مشکلی که همون اوائل پیش اومد این بود که آش
پس از ساعت ها که روی آتش بود نمی پخت و جا نمی
اوفتاد . هر چی هم آتش زیرش رو زیاد کردن افاقه نکرد
بعد از یه روز عده ای پیدا شدن و گفتن آش حاضره
و مردم بیان بگیرن . چند نفر که قر زدن و گفتن ما چشیدیم
والا بالله نپخته اونا رو با اردنگی از مسجد انداختن بیرون.
چند نفر هم اومدن از این آش گرفتن و بردن بلافاصله همه
جا پیچید که نه تنها آشه نپخته بلکه طعم بد و نامطبوعی
می ده . از اون موقع بود که مخالفای آش یکی یکی
سر به نیست شدن یا از اون محل فرار کردن .
بعد از سال ها یه عده هنوز دارن آش رو هم می زنند و
از برکت این آش ناپز شدن کدخدای محل .