داستانک های شیشه ای

داستان کوتاه و شعر و ....و مهربانان ،نقد و نظر فراموش نشود

داستانک های شیشه ای

داستان کوتاه و شعر و ....و مهربانان ،نقد و نظر فراموش نشود

مونولوگ

 

         خود شکن آیینه شکستن خطاست


                             مونولوگ

 

-         سلام ببخش که دیر به دیر بهت سر می زنم

     راستی چرا گرد و خاکی هستی .

با دستمال آینه را پاک کرد :

    خیلی شکسته شدی ها  ، عیب نداره

     عوضش تا دلت بخواد برات پول و پله آوردم

    قهری با من ؟

    چاره ای نبود ، جور دیگه نمی شد

    بنا  نبود معلم اخلاق بشی ، معلومه این خدا

   و پیغمبر گفتنا  کشک بود ،  آخه جور دیگه که

    نمی شد سر مردم رو کلا گذاشت .

    از نگات می فهمم چی می خوای بگی.

    دیگه داری منو کفری می کنی

   با مشت به آیینه می کوبد

    آره همینه که هست ، این کارا توش

    کشت و کشتارم پیش میآد

   مشت دیگری و خرده شیشه های خونی آینه

    روی زمین پخش می شود

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد