داستانک های شیشه ای

داستان کوتاه و شعر و ....و مهربانان ،نقد و نظر فراموش نشود

داستانک های شیشه ای

داستان کوتاه و شعر و ....و مهربانان ،نقد و نظر فراموش نشود

اطاق عمل

دو روز دیگه باید برم اطاق عمل . اونم قضیۀ تومور و این حرفا

بار اولم نیست که محتاج عمل شدم . با این  بیماری سخت و

وضع ریسکی بیمارستان ها که هر کی عمودی و با پای خودش

 بره تو ، افقی میارنش بیرون و یک سره راهی بهشت زهرا ،

حالم خیلی شبیه محکومین اعدامه که دو روز بیشتر از زندگیشون

باقی نمونده . نه اینکه مثل اونا وحشت کرده باشم، ابداً ، ولی

انگار همون یأس فلسفی و پوچ انگاری جوونیام دوباره اومده

سراغم . ولی اینبار خیلی جدی تر و واقعی تر ، با احساس غم

 و تاًسفی عمیق از عمردرازی که گذشته و دستاورد قابل ذکری

نداشته . انگار این دنیا هم اطاق عملی بوده با عملی نا موفق .

چند تا یادداشت کوتاه از حرفا و حساب کتابای ناتمامم گذاشته ام

 توی کشوی زیر میز تلویزیون و همین . خیلی دلم میخواد این دو روزه

رو راحت بخوابم و کسی کارم نداشته باشه. اون خواب ابدی رو

که نمی دونم ته و توش چیه ،  بمونه جای خودش .

خدا یارتان