داستانک های شیشه ای

داستان کوتاه و شعر و ....و مهربانان ،نقد و نظر فراموش نشود

داستانک های شیشه ای

داستان کوتاه و شعر و ....و مهربانان ،نقد و نظر فراموش نشود

کلاغه به خونۀ آخرش رسید

قصۀ ما  هنوز به سر نرسیده

اما کلاغ سیاه بدجنس

 به خونه آخرش رسید

جونم براتون بگه

بالا رفتیم ماست بود

قصۀ دردناک ما راست بود

پایین رفتیم دوغ بود  

هرچی این کلاغه گفت دروغ بود


دیوارهای ترس فرو افتاد

دیوارهای ترس فرو افتاد

دیوارهای کاخ  به زودی هم

بنگر که صبح چه نزدیک است

بر گورتان که آتش و دودی هم


دیدی آخر

آخرین پیام ایران خانم :


دیدی آخر سقفِ شب بشکافت از فریاد ما

 

 مرگ خود را دید آخر خصم بی بنیاد ما

 

کوه درد

 

رهگذر : قضیۀ این کوهی که تو میدان 43 ام

        شهرتون داره فوران می کنه چیه؟

ایران خانم : این اسمش کوه درده  که دیگه

               به مرحله انفجار رسیده