داستانک های شیشه ای

داستان کوتاه و شعر و ....و مهربانان ،نقد و نظر فراموش نشود

داستانک های شیشه ای

داستان کوتاه و شعر و ....و مهربانان ،نقد و نظر فراموش نشود

پیام مادر

آن شب که از پیش شما رفتم

با واژه های بی صدا رفتم

از خاکدان تیره دل کندم

تا آسمان پیش خدا رفتم

هر چند دلتنگ شما بودم

اما نمیدانم چرا رفتم

فرصت نشد یک بوسۀ گرمی

بستانم از روی شما رفتم

آن خانه را و خاطراتش را

آخر چرا کردم رها ، رفتم ؟

اینجا اگر چه باغ و بستان است

آن خانه بهتر بود تا رفتم

ابنجا بسی دلگیرم از وقتی

از پیشتان ای بچه ها رفتم

تقدیر اما حکم دیگر داشت

دیگر مپرس از من کجا رفتم

 

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد