داستانک های شیشه ای

داستان کوتاه و شعر و ....و مهربانان ،نقد و نظر فراموش نشود

داستانک های شیشه ای

داستان کوتاه و شعر و ....و مهربانان ،نقد و نظر فراموش نشود

داستان عشق

 

 

 

 

رفته بودم گل بچینم خار در دستم خلید

خار را یک بوسه دادم خون ز لبهایم چکید

خاک بر خون خنده زد وز آن گلی روئید سرخ

مهربان دستی بیامد و آن گل زیبا بچید

با صدایی گرم و گیرا گفت ای زیبا صنم

من ترا این گل کنم تقدیم با شوق و امید

 من میان درد و شادی یک نظر کردم به او

 خنده  کرد و خنده کردم رنگ عشق آمد پدید

رنگ سرخ عشق بر گلهای آن گلزار ریخت

خارها بشکست و عالم صد گل بی خار دید

خارها آری ،  ز مهر و  بوسۀ ما بشکند

عشق چون آمد جهان دیگری گویی رسید

نظرات 1 + ارسال نظر
افسانه شنبه 31 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 12:50 ب.ظ http://gtale.blogsky.com/

سلام

داستان عشقتونو خوندم خیلی زیبا بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد