داستانک های شیشه ای

داستان کوتاه و شعر و ....و مهربانان ،نقد و نظر فراموش نشود

داستانک های شیشه ای

داستان کوتاه و شعر و ....و مهربانان ،نقد و نظر فراموش نشود

یک گناه

ساقه ای بودم تُرد

بوی گل می دادم

گل من غنچه هنوز

 

ساقه ای بودم نرم

و به دنبال کسی می گشتم

که بدو تکیه کنم

 

پیش من سبز شدی

می نمودی ستوار

و به من گفتی مرد تو منم

تکیه کن محکم بر ساقۀ من

باز اگر می ترسی

پس در آغوشم گیر

من به تو پیچیدم

و کمی گرم شدم

و تو با سحر کلام

گرم گرمم کردی

من به تو دلبستم

به امیدی که تو پا برجائی

و گمان کردم خوشبخت شدم

چند روزی که گذشت

غنچۀ من بشکفت

چه گل زیبایی

عطر من پیچید

توی آن جنگل سبز

و چه مغرور شدم

تا که برگشت ورق

 

یک شب ابری و تار

آسمان غرش کرد

به سرم گشت خراب

همۀ جانم سوخت

بر زمین افتادم

تا سحر ناله زدم

صبح فردا دیدم

اثری از تو نبود

گل من گم شده بود

ساقه ام بشکسته

روی خاک مرطوب

بر کف جنگل سرد

 

ساده بودم آری

عاشقی پاک و زلال

ساقه ام ترد و لطیف

یک گنه کردم و آن

 میل خوشبختی بود

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد