داستانک های شیشه ای

داستان کوتاه و شعر و ....و مهربانان ،نقد و نظر فراموش نشود

داستانک های شیشه ای

داستان کوتاه و شعر و ....و مهربانان ،نقد و نظر فراموش نشود

رحیم

این چند روز آخر ، به اصرار خودش از بیمارستان آوردمش خونه .

می گفت می خوام توی اون بهشتی که تو برام ساختی آخرین

نفسام رو بکشم.  پریشب دیر وقت بود اما خوابم نمی برد . رفتم

بالای سرش دیدم اونم بیداره . گفت بیا بشین باهات حرف دارم .

:چه زود گذشت نه؟ یادته وقتی بهت پیشنهاد ازدواج دادم جوابت چی

 بود؟ .

:گفتم من میخوام بهشتمو تو همین دنیا بسازم  میتونی کمکم کنی؟

:منم که هیچ جوری نمی خواستم از دستت بدم، بی معطلی گفتم

 تا پای جون بهت کمک می کنم . حالا که رسیدم آخر خط ، می دونم

اونطوری که باید کمکت نکردم . ازت خواهش می کنم منو ببخشی .

مثل همیشه با ختده جواب طنزی بهش دادم که :

:درسته که نتونستیم بهشتمونو اینجا بسازیم ، ولی خدا رو شکر که

 جهنم هم نبود .

:آخه شاید گرمای جهنم بیرون خونه اجازه بیشتر از اینو به ما نمی داد.

:آره رحیم جان ، من ازت راضیم که پا به پای من اومدی . خدا هم از تو

 راضی باشه .

 : خدا رو شکر.....

 وقتی دیدم به خاطر خستگی و مسکن هایی که خورده داره خوابش

می بره دیگه جوابشو ندادم و خودم هم ناخواسته یواش یواش روی

 صندلی کنار تخت خوابم برد .

 نمی دونم چه مدت خواب بودم، ولی وقتی از خواب پریدم دیدم با لبخند

زیبایی داره منو نگاه می کنه و دستشو به طرف من دراز کرده . وقتی

بلند شدم روش رو بندازم و عکس العملی از رحیم ندیدم نگران شدم .

دستشو گرفتم ولی بر خلاف همیشه که گرمای دستش به من آرامش

می داد ، اخساس سرمای دستش منو ترسوند . با وحشت تکونش دادم

 که :

:رحیم جان، رحیم جان ؟

بغضم ترکید و بی اختیار با صدای بلند زدم زیر گریه :

: رحیم جان چرا منو تو این برزخ تنها گذاشتی و خودت رفتی به بهشت ،

 مگه قرار نبود تو این راه همه جا با هم باشیم .

خودم رو انداخته بودم روی بدن بی جان رحیم و صورت سردش رو با

اشک های گرمم خیس کرده بودم .

 

 

 

آرزو ، امید و انتظار

دریای زندگی ،

گرچه طوفانی است

اما  قایق کوچک آرزو

و بادی موافق از امید

برای سفرم کافیست

به  جزیره خوشبختی .

در انتظارم باش

آتشی روشن کن

در دل خویش

 با شعله های آبی

به رنگ امواج

از عشق آسمانی

کلبۀ چوبی را

گرم نگهدار

آغوشت را هم.

چشم انتظار باش

در افق .

خواهم آمد

در یک غروب سرخ

یا در یک طلوع سپید