داستانک های شیشه ای

داستان کوتاه و شعر و ....و مهربانان ،نقد و نظر فراموش نشود

داستانک های شیشه ای

داستان کوتاه و شعر و ....و مهربانان ،نقد و نظر فراموش نشود

خیار غبن

قاضی : با استفاده از خیار غبن من این معامله

 باطل اعلام می کنم . بروید همۀ شما آزادید.

جمعیت یکصدا : هورا، هورا ، هورا

یکی از آراد شدگان در گوش وکیل می گوید : چطور

قاضی را راضی کردید که این دفعه به نفع ما رای دهد؟

وکیل : همان نفری یک دلار که از شما گرفتم ، کار ساز

شد. دیگر نتوانست از خیر هشتاد ملیون دلار بگذرد .

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد