آیینه های موازی
آیینه های تنگ
تکرارهای پوچ
تا بی نهایت گورستان
تا حد انفجار تهوع
سنگی بزن به آینه و بگریز
بگریز از شقاوت تکرار
بگریز تا نهایت آزادی
آنجا که هر کدام
دور از حصار ِآینه ها
جامی گرفته ایم
در دست های خویش
از آب و آفتاب
باید شکست و گذشت
باید شکست و گذشت