داستانک های شیشه ای

داستان کوتاه و شعر و ....و مهربانان ،نقد و نظر فراموش نشود

داستانک های شیشه ای

داستان کوتاه و شعر و ....و مهربانان ،نقد و نظر فراموش نشود

عروسک ها

خو کرده ایم به تکرار

به تماشای  عروسک هایی که روی صحنه

می آیند و می روند و هر از گاهی

 به سوی ما شلیک می کنند

اگر جان سالم به در بردیم

 سفیهانه می خندیم و خدا را شاکریم

و اگردیگری هدف قرارگرفت

 تنها سری به علامت تاسف می جنبانیم

و می رویم بلیط سآنس بعد را می خریم

من که این را می گویم خوش شانس بوده ام

که نمایش عروسک ها را چهل بار دیده ام

و هنوز زنده ام ، شاید چون

گاهی برای تماشاخانه تبلیغ کرده ام

کم کم هم از عروسک بازی خوشم می آید

راستی را ، دیروز مادرم می گفت :

"دخترم ، ایراندخت ،

چه قدر شبیه عروسک ها شده ای"

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد