داستانک های شیشه ای

داستان کوتاه و شعر و ....و مهربانان ،نقد و نظر فراموش نشود

داستانک های شیشه ای

داستان کوتاه و شعر و ....و مهربانان ،نقد و نظر فراموش نشود

نمایش در یک پرده - سر زمین داغ و درفش

 

  

 

نمایش در یک پرده

سر زمین داغ ودرفش

رستم زخمی ، بر روی زمین افتاده و در حال مرگ است .

دستی به یال خونین رخش می کشد که کنار او افتاده

 و او  هم واپسین دم  زندگی خویش را می گذراند .

درسمت راست پهنه نمایش و کمی در پشت ،

اهورا و اهریمن بدون پیروزی فرجامین با هم کشتی

می گیرند .

 

رستم : نفرین بر این سرزمین پهلوان کش و عاشق کش

نفرین بر این سر زمین نابکار پرور  و دشمن یار پرور .

 نفرین بر من که هزار بار فریب خوردم  و باز اشتباه کردم

 و  خودی ها  را باورنمودم . افراسیاب با من آن نکرد که

 کیکاووس .

در این هنگام شغاد (برادر ناتنی رستم)که در پشت

درخت تناوری ( در گوشه چپ صحنه)   پنهان شده است

برای آگاهی از فرجام رستم  بیرون می آید و اندکی

به او نزدیک می شود. چشمانش از بسیاری کینه

و دغلکاری  و ترس ، گشاد شده است

رستم او را می بیند و فریاد می زند  : ای نابکار تو هم؟

سپس با سختی تیری در کمان می گذارد و به سوی

شغاد نشانه می رود .

شغاد به تندی می گریزد و به پشت درخت می رود

رستم زمزمه می کند : بدبخت بد شگون این درختی

که گمان می کنی  تو را پناه می دهد توخالی است و

 اگر هم نبود در برابر آتش کینه جویی من تو را نگاهبان

 نمی شد .

رستم تیر را رها می کند و فریاد شغاد بلند می شود.

و آنگاه رستم هم کمان به کناری می افکند و در می گذرد .

در همین آن لرزه برتن اهورا می افتد و اهریمن او را بر زمین

می زند و برسینه اش می نشیند و فریاد پیروزی سر می دهد

آنگاه می گوید همان گونه که تو مرا از بهشت بیرون راندی

من تو را  برای همیشه به سر زمین تازیان  می فرستم

و این سر زمین را نفرین می کنم تا همیشه داغ و درفش بر

آن فرمانروائی کند .

چند سیاه پوش به درون می آیندو قامت خمیده اهورا را

کشان کشان بیرون میبرند .

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد