داستانک های شیشه ای

داستان کوتاه و شعر و ....و مهربانان ،نقد و نظر فراموش نشود

داستانک های شیشه ای

داستان کوتاه و شعر و ....و مهربانان ،نقد و نظر فراموش نشود

پردۀ اشک


سرت را عاشقانه هم

 روی شانۀ من مگذار

که شانه ام شکسته است

دستانم را  دردستانت  مفشار

اگر چه به گرمی

که انگشتانم خرد شده است

بوسۀ داغی از لبانم مخواه

که خونین است

چشمانت را

 در چشمان من مدوز

که در پس پردۀ اشک

 پنهان است

 اما در این شب سیاه

 تنهایم مگذار ، مادر

می خواهم  به یاد کودکیم

با لالائی تو بخوابم

و خواب آفتاب و آزادی را ببینم

 

نظرات 1 + ارسال نظر
دل نوشته پنج‌شنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 11:55 ق.ظ http://www.sulky.blogsky.com

خیلی قشنگ بود
شعرتونو میگم

می تونی به وبلاگ منم سر بزنی
خوشحال می شم

سلام متشکرم

اشعار شما هم بسیار قشنگ است

سلام مرا به شیرازی های مهربون و اهل دل برسون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد