داستانک های شیشه ای

داستان کوتاه و شعر و ....و مهربانان ،نقد و نظر فراموش نشود

داستانک های شیشه ای

داستان کوتاه و شعر و ....و مهربانان ،نقد و نظر فراموش نشود

سخن عشق در بخشی از یک نامه

.........................................

..................................................................

یادت بیاید در تمام آن بهار شور و شیدایی ، من

عشق تو را چون گوهری کمیاب، از بیم تاراج رقیبان،

 در امن ترین جای قلبم پنهان کردم  و باد تو را در اتاق

فکرم در قابی زیبا روی میز خاطراتم گذاشتم .

اما تو سر انجام، عشقم را  بر سر زبانت نهادی و مرا

 همه جا فریاد کشیدی و سپس چنانکه گویی شرمندگی

 یک رسوایی بزرگ گریبانت را گرفته است اوراق دفتر

خاطرات مشترکمان را به  باد  فراموشی سپردی آنگاه

  به خلوت خزیدی و در سکوتی  تلخ به آغوش دیگری

 پناه بردی .

اینک که خزان زندگی هر دوی ما فرا رسیده است

نمی دانم چه جای پشیمانی است وقتی راه بازگشتی

وجود ندارد ، و همۀ آن آتش ها خاکستر شده است و

زمانه آن را بر سر و روی ما نشانده است . .......

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد