داستانک های شیشه ای

داستان کوتاه و شعر و ....و مهربانان ،نقد و نظر فراموش نشود

داستانک های شیشه ای

داستان کوتاه و شعر و ....و مهربانان ،نقد و نظر فراموش نشود

چگونه بخندم؟

یک محکوم به حبس ابد با اعمال شاقه

یک فریب خوردۀ شیطان در لباس خدا

یک روح سرگردان در خرابه های تن

یک عاشق صادق در شهر دزدان عشق

یک گنگ که می خواهد حقایق را فریاد کند

یک پیر می فروش که درِ میکده اش پلمب است

یک افلیج که می خواهد به عیادت همۀ شما بیاید

یک دست که می خواهد دست هزار افتاده را بگیرد

حقیقتی که هر روز در پای واقعیت قربانی می شود

وقتیکه یک  دست گرم هم  دستش را صمیمانه نمی فشرد

چگونه بخندد

چگونه شاد باشد

چگونه امیدوار

 

در پاسخ دوستی که از تلخی نوشته های من گله دارد

نظرات 1 + ارسال نظر
وصال شنبه 30 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 01:01 ق.ظ

سلامی از دل امید
اگر نوشته آخر پاسخ به انتقاد من هست؟!شاید یک عذر خواهی به شما بدهکار باشم!!! من همیشه دوستدار داستانهای کوتاه بوده و هستم هر شبی که وقت کنم نوشته های دوستان رو در بلاگهای مختلف یا مجلات میخونم و لذت میبرم ولی از برخی نوشته ها هم انتقاد میکنم
داخل زندگی شما دوستان هم نیستم که از مشکلات شما آگاه باشم اما میدونم زندگی همه با فراز و فرود همراهه ولی شما نویسندگان عزیز انگار نیمه خالی رو همیشه میبینید به امیدی که خدا همیشه به ما داده و دلگرمی ماست بی تفاوتید نوشته آخر شما رو با دقت خوندم نمیدونم چه سنی دارید یا اصلا چه جنسیتی یا حتی چه اسمی چون به دلایلی خیلی از دوستان پنهان کاری میکنند ولی همین رو فهمیدم که غم بزرگی رو سالهاست داریدو شمارو تا امروز اذیت کرده اما همین فردا صبح که از خواب بیدار شدید اگر آسمان نیمه ابری بود به قسمتهای آبی اون نگاه کنید اگر ابری بود به باران زیبایی که خواهد داشت فکر کنید واگر بدون ابر بود به روز زیباو آرامی که پیش رو دارید فکر کنید ........
.
.
.
.
.
.
به امید آسمانی آبی در نوشته ها
پیشاپیش روز زن مبارک

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد