"بعضی آدما وقتی به این دنیا میان انگاری براشون
تو یکی از اون مسافرخونه های فکسنی ناصر خسرو
اطاق گرفتن . اونم یکی از اون اطاقای عمومی چند
تخته که هر گوشش یه معتاد و یه جیب بر و خلافکار
پیزوری تو ی ملافه های چرک و بو گندو لول میزنن .
بعضیا هم وسط یه سویت اشرافی تو یکی از هتلای
شش ستاره لاس و گاس فرود میان" . حرفشو قطع
کردم و گفتم فلسفه بافی نکن میخوای بگی تو جزو
دسته اولی ها هستی. گفت :"نذاشتی حرفمو تموم
کنم، نه عزیز یه دسته هم یه تیکه مقوا و یه سرنگ
میدن دستشون که برن گوشه خیابونی ، خرابه ای
پارکی کپه مرگشون رو بذارن" .