داستانک های شیشه ای

داستان کوتاه و شعر و ....و مهربانان ،نقد و نظر فراموش نشود

داستانک های شیشه ای

داستان کوتاه و شعر و ....و مهربانان ،نقد و نظر فراموش نشود

تمثیل

حاصل زندگی من از زندگی چهل ساله با او چه بود؟

چهل سال شکنجه روحی و جسمی، چهل سال غارت

ثروت عظیمی که از پدر و مادرم برایم به ارث

 رسیده بود و او همه را تبدیل به برج های بلند

کرد وخودش  در بالاترین نقطه ،در پنتهاوس

یکی از بهترین آنها ساکن شد و مرا در یک خانۀ

 مخروبه در حاشیۀ شهر با جیرۀ بخور و نمیر

تنها گذاشت.شما بگویید با او چه باید

می کردم ؟ بارها با زور و یا اعمال نفوذ مانع

 از ارائه دادخواست طلاق من در دادگاه شد.

شما بگویید من چگونه باید ازاین جهنم خلاص

 میشدم .بله اعتراف می کنم قضیه را برای یکی

از اون دخترایی که هر شب برای عیش و نوش

به آپارتمانش  می برد  روشن کردم و با کمک

 اوبه خلوتش راه پیدا کردم  یواشکی توی

مشروبش دارو ریختم و با کمک او جسم 

کثیف و نیمه بیهوش او را از تراس به پایین

 پرتاب کردم تا هم خودم آسوده بشوم و

 هم درسی برای رهایی به دیگران که

 سرنوشتی مانندمن داشتند داده باشم .

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد