داستانک های شیشه ای

داستان کوتاه و شعر و ....و مهربانان ،نقد و نظر فراموش نشود

داستانک های شیشه ای

داستان کوتاه و شعر و ....و مهربانان ،نقد و نظر فراموش نشود

چل فصل بهار

چل فصل بهار آمد و رفت

وندر همه ما بسوگ هستیم

یا للعجب این چه سوگواریست

بر مردن خویش حجله بستیم

در چنگ حرامیان اسیریم

پا بسته ، زبان و چشم و دستیم

گر خنده کنیم از جنون است

یا از سر درد یا که مستیم

جان سختی ما شگفتی ماست

شاید به امید آنکه رستیم

در خواب و خیال چند دیدیم

با معجزه ریسمان گسستیم

از قید عدو نمی توان رست

الا که همه به عزم جستیم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد