داستانک های شیشه ای

داستان کوتاه و شعر و ....و مهربانان ،نقد و نظر فراموش نشود

داستانک های شیشه ای

داستان کوتاه و شعر و ....و مهربانان ،نقد و نظر فراموش نشود

برباد رفته

از مرگ ناگهانی آسید حسینعلی پدر دوست قدیمیم ژاله

بسیار متأسف و متعجب شدم . بخصوص که شایعاتی پیرامون

علت مرگ ایشون به گوش میرسید.  تا اونجایی که آن

مرحوم را دیده بودم و می شناختم، علیرغم فوت همسرش

 در دو سال پیش، همچنان بسیار سرزنده و فعال بود.

منتظر موندم تا مراسم های متعارف از ختم و هفتم و چله

تمام بشه . بعد  یه روز برای سرسلامتی و سر درآوردن

 از حقیقت ماجرا رفتم به دیدن ژاله.

ژاله هم مفصل برام حکایت کرد که خلاصه اش رو براتون

تعریف می کنم"

وقتی جنازۀ پدر را با دهان کف کرده  تو خونه اش پیدا

کردیم یا در واقع پیدا کردند هرگز باورم نشد که پدرم

با اون اعتقادات محکم مذهبی و روحیۀ امیدوار به زندگی

و اطمینان به پیروزی در این مبارزه ،خودش رو کشته باشد ،

 حتی اگر به جای این دو صفحه یک وصیت نامۀ صد

 صفحه ای هم از خودش باقی می گذاشت.

تردیدم وقتی  به یقین رسید که تو کف دست مشت شده

  جنازۀ پدر،  دیدم با خودکار  نوشته "باور نکنید "و از اون

 گذشته لابلای  سطور و جملات وصیتنامه که گویا عمدا

 با خط بسیار بد و ناخوانا  و جملات نامفهوم ، یکی دو

جملۀ عربی دعا گونه را  با خط بهتری نوشته بود. عبارات

عربی رو به آقا عمو نشان دادم. دو عبارت بسیار جالب بود.

یکی این که به قاتلین حسین و علی که شاید اشاره به

اسم خودش بود لعنت فرستاده بود. یکی هم یک جملۀ

طولانی تر به این معنی که " ناخدایی که یک روز هم

دریانوردی نکرده بود عمر ما را برباد داد. بچه ها شما

جبران کنید و اشتباه ما را تکرار نکنید."

به ژاله گفتم پس چرا حقیقت قضیه را فاش نکردید

پاسخ قانع کننده ای داد: " حتی اجازه ندادند پزشک

قانونی علت مرگ  را مشخص کنه و......"

راستی اون عبارت عربی مرحوم آسید حسینعلی را هم

 برای من که دارم در دانشگاه ، ادبیات عرب میخوانم

 جالب بودکه اینجا براتون میذارم :

"  قبطان لم یبحر یومًا واحدًا لقد دمر حیاتنا.

 أطفالی اصلحوا ولا تکرروا خطأنا"

 

 

 

 

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد