-
باور کن
دوشنبه 24 مهرماه سال 1391 21:57
Normal 0 false false false EN-CA X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 پائیز را طوفان را پرواز برگ های زرد را پایان فصل سرخ گرما را سیبی که از درخت می افتد درخت لخت حقیقت را باران را در کویر تاغ را ،باغ را این ها را باور کن باور کن
-
سابرینا
یکشنبه 23 مهرماه سال 1391 20:52
Normal 0 false false false EN-CA X-NONE AR-SA پیش از اینکه از دادگاه به بند برش گردونن همه خبرشده بودن که براش اعدام بریدن. برادر مقتول تقاضای قصاص داشت و گذشت نکرده بود . اسمش توی شناسنامه رقیه بود ولی دوست داشت سابرینا صداش کنن . وقتی وارد بند شد هنوز رنگش مثل گچ سفید بود مثل مردۀ متحرک راه می رفت و جواب هیچ کس رو...
-
عشق تو مرا کشت
سهشنبه 18 مهرماه سال 1391 19:53
Normal 0 false false false EN-CA X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 در یاد داشتی که از خودش برجای گذاشته بود نوشته بود : نه من داش اکل هستم و نه تو مرجان . نه اینجا شهر شیراز است و نه ما به صد سال پیش برگشته ایم . ولی این قدر هست که بی وفایی و بی اعتنایی تو با من همان کار کاکا رستم و دشنۀ از قفای او را کرد . طوطی...
-
تماشا از دور
پنجشنبه 13 مهرماه سال 1391 21:58
Normal 0 false false false EN-CA X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 Normal 0 false false false EN-CA X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 وقتی فقط ز دور تماشات می کنم آتش زنی به جان و مماشات می کنم بگذار لحظه ای به تو نزدیک تر شوم با یک نگاه مست تو را مات می کنم
-
چشم آبی
پنجشنبه 13 مهرماه سال 1391 00:53
Normal 0 false false false EN-CA X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 آ ن شب بعد از سال ها مادرم را دیدم . درخواب . گفت می خواهم بیایم پیشت . با تعجب پرسیدم چطور ؟ از اون دنیا ؟ عکسی را که در دستش بود نشانم داد و چند بار به علامت تاکید با انگشت به روی آن زد. عکس جواد بود . جواد هفتۀ پیش آمده بود خواستگاری ، و من می...
-
من و سایه ام
دوشنبه 3 مهرماه سال 1391 20:02
Normal 0 false false false EN-CA X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 در انتظار شب وصل تمام روز را در کنار پنجره به سایه ام نگاه می کردم که در زیر آفتاب در آغوش تو بوسه باران می شد و شامگاه تا سحر تن خسته و سرد تو را بیهوده در آغوش می فشردم
-
عسلک و سنگ صبور مهربون
جمعه 31 شهریورماه سال 1391 18:37
Normal 0 false false false EN-CA X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 Normal 0 false false false EN-CA X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 مدتی بود که عسلک اون شادابی و سرزندگی همیشگی رو نداشت . برخلاف معمول که ناراحتی ها و دردل هاش رو هر شب با سنگ صبور مهربون در میون می ذاشت و با تسٌلی های اون ، ذهن و دلش آروم...
-
راستی را چگونه مردمی هستید؟
پنجشنبه 30 شهریورماه سال 1391 02:11
Normal 0 false false false EN-CA X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 در خیابان آشنایی از کنارم می گذرید با نگاهی سرسری و لبخندی بی معنی . دست دوستیم را نمی فشارید که به سوی شما دراز است و سلام مهربانیم را پاسخ نمی گوئید . راستی را چگونه مردمی هستید ؟ که تنها به دشمنان خویش کرنش می کنید و بوسه می زنید بر دستشان .
-
ای بسا آرزو
چهارشنبه 22 شهریورماه سال 1391 12:35
Normal 0 false false false EN-CA X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 Normal 0 false false false EN-CA X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 اصرار بسیار و گریه های مادرش سرانجام دل او را نرم کرد که به آخرین خواستگارش ، که این روزها بسیار کم شده بودند جواب مثبت بدهد . به این شرط که مراسم ، ساده و مختصر برگزار شود...
-
به کجا آویزم
پنجشنبه 2 شهریورماه سال 1391 00:52
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 به کدام بهانه بیاویزم رخت سیاه زندگیم را که باندازۀ یک روسری ، کوچک است و باندازۀ یک روپوش ،تنگ به کدام شاخه بیاویزم قفسم را که در آن عکس زیبایی از باغ بزرگ شده سنجاق به رویاهایم
-
شلوار دوتا
سهشنبه 31 مردادماه سال 1391 20:36
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 پرویز بود که زنگ زد ، می خواست منو ببینه . قرار شد شب یه سری بیاد پیشم خونه . مدتی بود ازش خبری نداشتم . قدیما گاه گداری برای دردل یا مشورت میومد پیشم یا من می رفتم دفترش . اونشب اومده بود که مشکل بزرگ خانوادگیش رو که براش پیش اومده بود باهام در میون بذاره . اونم...
-
بهشت یک رنگی ها
پنجشنبه 19 مردادماه سال 1391 05:42
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 گل : در حجم پر شمار کلاغان رنگ رنگ دستگاه های تغییر صدا جراحی های پلاستیک کاشت مو در یک جلسه که همه چیز را وارونه می نمایانند ، باور نمی کنم صداقت بلبل را ، برای من که عمرم چندان دراز نیست تنها یک دلِ دست نخورده...
-
خدا حافظ کویر
سهشنبه 17 مردادماه سال 1391 02:13
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 خدا حافظ کویر اون روز برای اولین بار طی سال های متمادی صبح خیلی زود از خواب پرید . نسیم خنکی از لای پنجرۀ نیمه باز به درون می آمد و صورت او را نوازش می داد . ملافه را از رویش کنار زد و آمد جلوی پنجره . کوهستان پر برف و جنگل زیبای دامنه ، چشم او را نوازش می داد ....
-
من لیلی تو مجنون
چهارشنبه 4 مردادماه سال 1391 01:32
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 ای سوار عاشق جمازه ران بس کن این دیوانگی ، ما را مخوان لیلی تو دل به تو نسپرده است او دل از بسیار چون تو برده است لطف او در حق تو باشد همین تا زند او کاسه ات را بر زمین * تو گمان کردی که این از میل اوست قصۀ ما قصۀ سنگ و سبوست این اشارت را تو وارون دیده ای گوئی از...
-
مونولوگ روزه
سهشنبه 3 مردادماه سال 1391 05:23
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 آخه مرد میخوام ببینم این چه جور روزه ایست که تو می گیری . تو که به قول خودت از ده سالگی روزه گرفتن رو شروع کردی و خوشحالی که یک روز هم روزه ات رو نخوردی پس چرا ؟ پس چرا هر روز زبان دروغگوت درازتر ، چشم حریصت بازتر ، پای خلاف رو ات قوی تر، دست متجاوزت درازتر شکم...
-
عشق
شنبه 31 تیرماه سال 1391 12:38
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 عشق یعنی نا کجا آباد ما عشق یعنی درد بی فریاد ما عشق یعنی آرزو های محال عشق یعنی سوختن بی قیل و قال عشق یعنی توی قاب پنجره هیچ چیزی نیست جز یک خاطره عشق یعنی شمع بودن ، سوختن لب به روی شکوه هامان دوختن عشق یعنی...
-
اعتراف
جمعه 30 تیرماه سال 1391 16:44
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 - مدتیه که رفتارت خیلی تغییر کرده - راستش باید یه اعترافی بکنم - حدس می زنم چیه ولی خوب بگو - عشق من و شوق ازدواج با تو فقط یک هوس بود . - و حالا دیگه هوست فرو کش کرده - بگی نگی همین طوره . مخصوصا که وقتی تو رو بدون اون آرایش غلیظ و گول زننده می بینم تحملت برام...
-
باز نکردید
یکشنبه 25 تیرماه سال 1391 14:09
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 صد بار در خانه زدم باز نکردید یک بار به فریاد من آواز نکردید هر چند که گفتید که در خانه نبودیم بودید ولی جرأت ابراز نکردید گفتید صبوری ننمودیم به فرجام فرجام کجا بود چو آغاز نکردید گفتید که ما فرصت تفصیل نداریم اما به خدا گوش به ایجاز نکردید گفتید که ما سنگ صبوریم...
-
رویای تلخ و شیرین
شنبه 24 تیرماه سال 1391 22:03
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 خواهرش می گفت در این لباس عین فرشته ها شده ای . در لباس بسیار زیبای عروسی بدون نگرانی از فلج پای راست و در حالی که با آن کفش های پاشنه بلند بسیار شیک به راحتی و بدون هیچ مشکلی قدم بر می داشت دست در دست داماد...
-
عشق زمینی
شنبه 24 تیرماه سال 1391 10:58
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 من عاشقت هستم ولی عشقم زمینی است هر چند این هم خود به خود چیز کمی نیست گفتی که بر این زخم های زندگانی این حرف های عاشقانه مرهمی نیست دانی که تنهائی خودش زخم بزرگی است این زخم را هم ، مرهمی چون همدمی نیست همدم...
-
حاج آقا
جمعه 23 تیرماه سال 1391 13:40
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 - کار خلاف قانونی که نکرده بودم ، آقای قاضی . از دادگاه برای ازدواج مجدد مجوز داشتم . - چطور بدون...
-
یک گناه
پنجشنبه 22 تیرماه سال 1391 14:02
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 ساقه ای بودم تُرد بوی گل می دادم گل من غنچه هنوز ساقه ای بودم نرم و به دنبال کسی می گشتم که بدو تکیه کنم پیش من سبز شدی می نمودی ستوار و به من گفتی مرد تو منم تکیه کن محکم بر ساقۀ من باز اگر می ترسی پس در آغوشم...
-
بخشش
سهشنبه 20 تیرماه سال 1391 21:41
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 از ده سال پیش که به خاطر بیماری و فوت مادرم به ایران برگشتم ، دیگر فکر سفر به وطن رو نکرده بودم. این بار هم خبر بیماری شدید خواهرم نازنین داشت منو به اون سمت می کشید . بیشتر زمانِ طولانی سفر رو به مرور خاطرات زندگی در ایرانی گذروندم که یک زمانی برای من بسیار عزیز...
-
شب نشینی
جمعه 16 تیرماه سال 1391 15:20
در درازنای سال ها ما را چنان خو داده اند به "شب نشینی" که خورشید را فراموش کرده ایم و مهتاب را نمی فهمیم قاضی شهر را دست بوسیم و داروغه را ثناگو به حقارت شمع دلخوشیم و پروانۀ زندگی را هر بامداد از نانوایی محله می گیریم می دانیم می دانیم می دانیم که این رسمی است غریب در شهری که کوچه های آشنایش بوی غربت و...
-
در بند
جمعه 16 تیرماه سال 1391 01:23
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 Normal 0 false false false...
-
تا کجا ؟
سهشنبه 13 تیرماه سال 1391 10:40
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 تا کجا می توان فراز گرفت آسمان را کم از نیاز گرفت منتهایی برای حرص نداشت کرسی و عرش ، سقف ِ آز گرفت سر و سامان ز مردمان بستاند روی خون سجدۀ نماز گرفت بی خدا بود و یار شیطان بود خویش را با خدا تراز گرفت جاه محمود را فراهم کرد خلق را جملگی ایاز گرفت در فریب و ریا...
-
خاطرات گمشده
جمعه 9 تیرماه سال 1391 19:11
در گرگ و میش هوا ، از انتهای بازارچه ، زنی با چادری گلدار شتابان و گریان پیش می آید . دست دختر بچۀ کوچک خواب آلودی را در دست دارد و دنبال خود می کشد . از جلوی سقاخانه عبور میکند و نگاهی به شمع های خاموش نیم سوخته می اندازد . به جلوی امامزاده که می رسد لختی می ایستد و به درون می رود . دستی به ضریح چوبی کبره بسته می کشد...
-
رویا
پنجشنبه 8 تیرماه سال 1391 19:43
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 از بند عقل خویش وا گشتم در باغ رویاها رها گشتم در جستجوی بهترین فردا از حال امروزم جدا گشتم دنبال مرد آرزوهایم از ابتدا تا انتها گشتم با این خیالاتی که من دارم در نیستان و نا کجا گشتم پیدا نکردم هیچکس را من اصلا پشیمانم چرا گشتم برگشتم و در شهر تاریکی دنبال مردی بی...
-
حسرت ناگزیر
چهارشنبه 7 تیرماه سال 1391 22:08
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 وارد که شد گفت خانم محسنی که آقای هرمزی از آژانس .... معرفی کرده بود بیاد خونه رو ببینه ، چون با من که همون جا کار می کنم آشنا بود گفت اول من بیام بازدید کنم اگر پسندیدم خبرش کنم ، شما هم لطفاُ به آقای هرمزی...
-
داستان عشق
یکشنبه 4 تیرماه سال 1391 21:54
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 رفته بودم گل بچینم خار در دستم خلید خار را یک بوسه دادم خون ز لبهایم چکید خاک بر خون خنده زد وز آن گلی روئید سرخ مهربان دستی بیامد و آن گل زیبا بچید با صدایی گرم و گیرا گفت ای زیبا صنم من ترا این گل کنم تقدیم با...